دردنامه
با هم که صحبت میکردیم برایش از شب گذشته ام گفتم. سخت بر من گذشت، نمی دانم چه شد که یک باره نشستم فیلم های دیدار حضرت آقا با جانبازان قطع نخاعی را دیدم . نه یک بار نه دو بار... نمی دانم چند بار دیدمش... گاهی هم از شدت غم سعی میکردم نفسی عمیق کشم برای رهایی از این تن. گفتم فلانی را در تلویزیون دیدم. می دانستید اهل اینجاست؟ بر روی کاغذ نوشت من آقای خامنه ای را دوست دارم.
گفتم اگر ما ( خانواده ) شهید داده بودیم چه حالی داشتیم؟
چرا اینک نخبگان فراموش کرده اند؟
چرا با دیپلماسی لبخند پیش میروند؟
مگر ما شهید دادیم برای این روزها که خار شویم؟
برای خودم و او این را تکرار کردم...
کسانى که دم از مذاکره با امریکا مىزنند، یا از الفباى سیاست چیزى نمىدانند، یا الفباى غیرت را بلد نیستند؛ یکى از این دو تاست. در حالى که دشمن اینطور اخم مىکند، اینطور متکبّرانه حرف مىزند، اینطور به ملت ایران اهانت مىکند، تصریح هم مىنماید که مىخواهد علیه این نظام و این کشور و منافع آن اقدام کند، عدّهاى در اینجا ذلیلانه و زبونانه مىگویند: چه کار کنیم؛ برویم، نرویم، نزدیک شویم، با آنها صحبت کنیم، در خواست کنیم، خواهش کنیم؟! این اهانت به غیرت و عزّت مردم ایران است؛ این نشانه بىغیرتى است؛ این سیاستمدارى نیست. سعى مىکنند رنگ و لعابى از فهم سیاسى به کار خود بدهند؛ نه، این درست ضدِّ فهم سیاسى است.
بیانات 81/3/1
برایش گفتم به چه قیمتی مذاکره کنیم؟ به قیمت گوشت و مرغ و دلار و ...
زیر با خفت رویم فقط برای این ها؟
- ۹۲/۰۷/۱۵