تأملات یک انسان

وَ عَسی ان تکرَهوا شَیءً و هوَ خَیرُ لَّکم، و عَسی اَن تُحِبّوا شیءً و هُوَ شرُّ لَّکُم والله یعلمُ و انتم لا تَعلَمون

بایگانی
آخرین مطالب

۱۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۹
فروردين
چند روز پیش بعد از سال ها سوالی که در ذهنم بود را از یاری پرسیدم. هنوز لذتش را با تمام وجود حس میکنم. زمانی که با هیجان و استرس سعی میکردم تمام سوال هایم را بپرسم در اندک زمانی که با هم هستیم و او با آرامش جواب سوال هایم را میداد و وجودش و حضورش مرا به آرامش فرا می خواند. جالب است که من نیز به آرامش میرسم زمانی که در کنارش قرار میگیرم. بگذریم... سوالم راجبه اختیار در زندگی بود. هر شب جوابش را در ذهن تکرار میکنم. باید با خدا مذاکره کنم. اسمش مذاکره است و در اصل خلوتی با حضور من و خدا است و نه کسی دیگر. اوست که می داند و آرام میکند. اوست که با وجود همه رفیق من است. اوست که با تمام وجود با خود زمزمه میکنم: 

" یا رفیق من لا رفیق له "

  • 5 3 1
۲۵
فروردين
به یاد دارم در دوران دانشجویی روزی کتابی در کتابخانه پدر پیدا کردم به نام "اسرار آل رسول (ص)" زمانی شروع به خواندن کردم که در امتحانات پایان ترم به سر می بردم. از جلد کتاب تا نقطه آخر کتاب را خواندم کتابی 500 صفحه ای را در 3 تا 4 روز خواندم. بعد از آن روز نسبت به اولی و دومی و سومی حس نفرت شدیدتری پیدا کردم. ما طبق فرمایش رهبر بزرگوار توهین نمی کنیم و اهل سنت را برادر و خواهر مسلمان خود میدانیم اما هیچ گاه از سیلی مادر نمی گذریم. هنوز که به یاد می آورم آتش تمام وجودم را می سوزاند، زمانی که می خواندم با پیامبر گرامی (ص) چه کرد اولی و زمانی که چه گذشت بر پشت آن در بر بزرگترین زن عالم که اگر نبود پیامبر (ص) و علی (ع) نبودند. گاه می خواهم دوباره بخوانمش اما از خود می ترسم. کسی که مدینه و بقیع را دیده تاب تحمل دارد؟

  • 5 3 1
۲۴
فروردين
این روزها همه از مادر می گویند. مادر کلمه ی سنگینی است که من و تو هیچگاه درکش نمی کنیم. چقدر دلتنگ مدینه هستم این روزها. کاش می توانستم به روضه های بیت بروم. توفیق میخواهد که ما نداریم. چه می شود کرد روزگار و شرایط دست به دست هم میدهند این زمان است که تو دلتنگ یک روضه ساده میشوی. عیب ندارد ما هم در دلمان روضه میگیریم. باشد که مادرمان بپذیرد.   

زیاد بگو "سلام بر علی" این روزها کسی در مدینه سلامش نمی کند.

  • 5 3 1
۲۱
فروردين
گاه انتظار هیچ چیز و هیچ کس را نداری، ساده تر بگویم شاید در ناامیدی کامل به سر ببری. زمانی جایی نوشتم : "کسی که تشنه است به دیدن آب هم رضایت می دهد". این بود حال و روز ما در این ایام اما یک آن ورق بر میگردد. نه تنها آب را میبینی، بلکه به قدری میخوری که سیراب میشوی، با آب رویت را میشویی. روز گذشته برایم این طور گذشت. در تمام لحظات میگفتم: "الحمدلله" باز میگفتم خدایا میدانم هر چه گویم شکرت را نمی توانم به جا آورم اما باز میگویم "الحمدلله". هنوز هم سیراب از آب هستم. در راه صلوات میفرستادم و شب را با خدا خلوتی کردم. شب آرامی را گذراندم. "الحمدلله"

  • 5 3 1
۱۹
فروردين
حال دلمان این روزها خراب است. نه میتوان لب باز کرد و شرح سخن گفت نه می توان فغانی سر داد. چه می شود کرد جز آنکه چون همیشه سکوت اختیار کنم و لبخندی زیبا بر لبانم زنم تا همه این انسان را شاد ببینند. شب سختی را گذراندم ، تمام غم عالم بر دلمان بود تفعلی به حضرت حافظ ما را کمی آرام کرد. دیر زمانی است که حافظ شرح دل ما به ما گوید و ما با لبخندی جوابش را می دهیم

ببرد از من قرار و طاقت و هوش 

بت سنگین دل سیمین بنا گوش

نگاری چابکی شنگی کلهدار

ظریفی مه وشی ترکی قباپوش

ز تاب آتش سودای عشقش

به سان دیگ دایم می زنم جوش

چو پیراهن شوم آسوده خاطر

گرش همچون قبا گیرم در آغوش

اگر پوسیده گردد استخوانم

نگردد مهرت از جانم فراموش

دل و دینم دل و دینم ببرده ست

بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش

دوای تو دوای توست حافظ

لب نوشش لب نوشش لب نوش

  • 5 3 1
۱۶
فروردين
باز هم غروب جمعه ای آمد و تمام آدم ها در دلتنگی به سر میبرند. از هر که بپرسی غروب جمعه را دوست ندارد و دوست دارد در منزل تنها نباشد. به خاطر ندارم از کجا و چه کسی شنیدم که می گفت صبح جمعه روز انتظار است برای ظهور هر چه به شب نزدیکتر میشویم همه دلگیر میشوند و غروب هم دلگیریمان را چند برابر میکند. زمین و زمان از نیامدن منجی دلگیر میشوند. نمی دانم اسمش را چه می توان گذاشت اما حتی اگر به یاد مولایت نباشی باز هم جمعه ها دلگیر میشوی بدون آنکه بدانی برای چه... انگار او بیشتر ترا دوست دارد تا تو او را!

  • 5 3 1
۱۳
فروردين
سریال های ماهواره را اینگونه برایم توضیح داد :

دخترک همسری دارد که از کسی دیگر باردار میشود و با کسی دیگر دوست است.

  • 5 3 1
۱۳
فروردين
ما همان آدم هایی هستیم که در ایران بستن کمربند، انداختن آشغال در زباله و ... را کسر شأن و در خارج ایران نشانه تمدن و فرهنگ بالا میدانیم 

  • 5 3 1
۰۷
فروردين
امروز که قرآن را گشودم آیه ای آمد که تمام وجودم را به حمد واداشت. امسال خداوند برایم دعا کرد و من تنها کلمات را تکرار می کردم. فقط تکرار...

وَ اجْعَلْ لی‏ لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ

وَ اجْعَلْنی‏ مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعیمِ

  • 5 3 1
۰۶
فروردين
دنیا کوچکتر از آن است که تصورش را میکنی. بعد از سال ها در دور ترین جایی که فکرش را هم نمی کنی به سادگی کسی را ملاقات می کنی که خودت هم خنده ات میگیرد. چه مثل به جایی است که کوه به کوه نمیرسد اما آدم به آدم... مراقب رفتارم باید باشم. که اگر باز هم من به آدمی رسیدم از نیکی و خوشی ها یاد کنیم نه ناخوشی و کینه که در نهایت از دیدن هم پشیمان شویم. 

  • 5 3 1