تأملات یک انسان

وَ عَسی ان تکرَهوا شَیءً و هوَ خَیرُ لَّکم، و عَسی اَن تُحِبّوا شیءً و هُوَ شرُّ لَّکُم والله یعلمُ و انتم لا تَعلَمون

بایگانی
آخرین مطالب

۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۵
مرداد

چه میشود که غرور سراسر وجودم را میگیرد؟ هنگامی که به این آیه رسیدم با خود تأمل میکردم و میگفتم، ببین تو چقدر ناچیزی و از چه آفریده شده ای! پس چه میشود که خود را بزرگ و بالا میبینی! به قول معروف گاهی خدا را بنده نیستی. غرور سراسر وجودت را میگیرد و برای خودت خدایی و پادشاهی میکنی. گاهی هم برای بندگان دیگر اینچنین هستی.

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ

ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی‏ قَرارٍ مَکینٍ

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً

  • 5 3 1
۲۴
مرداد

دکتر تشخیص تومور مغزی داده بود. اما به او حرفی نزدند تا مبادا حالش بد شود. با خود میگفتم، اگر این اتفاق برای مادر من می افتاد چه؟ من چه میکردم؟ من هم بی تاب میشدم و از صبح تا شب مدام گریه و نزر و نیاز و ... داشتم؟ شاید من هم مانند او عمل میکردم. اما دیر زمانی است که با خود تمرین ( فقط تمرین ) میکنم که صبور باشم در زمان مصیبت ها. گاهی که با کسی در مورد مرگ دیگران به راحتی سخن میگویم مرا متهم به ....

بگذریم مهم نیست به چه متهم میکنند. فقط به یاد دارم زمانی را که برای فوت پدر رفیقم رفتم شاهد مجلسی بدون گریه و شیون بودم. باورم نمی شد خانواده این قدر صبور باشند. از آن روز خجالت کشیدم. گاهی هم با خود میگویم وقتی خدا میخواهد ما چرا ناراحتیم؟ مگر نه اینست که او معبود و من عبد؟ 

به خود یادآور میشوم هر چه از دست دادن عزیزی مصیبت بزرگی است اما مصیبت ما به اندازه ذره ای به مصیبت خاندان آل رسول (ص) مخصوصا واقعه عاشورا نمی رسد.

خوب خدایی دارم که وقتی در تفکراتم غرق میشوم و قرآن میخوانم به این آیه میرسم...

وَ اِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لایَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ
و اگر مگسى از آنها چیزى برباید و ببرد، نمى توانند آن را از آن موجود ضعیف و ناتوان بازپس گیرند

چه قدر ضعیفیم ما

  • 5 3 1
۱۳
مرداد

دارد میرود. از دستم میرود و من هم به آرامی ناظر رفتنش میباشم. رمضان را میگویم. هر سال وقتی به آخر میرسد مدام با خود مرور میکنم چه کرده ام. بنده بوده ام؟ خدا از من راضی بوده؟ اعمالم چطور بوده؟ استفاده لازم را برده ام؟

هجمه سوالات مرا به سختی می اندازد تا جایی که کم می آورم و سعی میکنم بخوابم. سخت است همیشه در خوف و رجا ماندن. مهمانی رو به پایان است و من نمیدانم مهمان خوبی بوده ام یا نه ! آیا سال دیگر به این مهمانی دعوت میشوم یا نه! دلم برای مهمانی تنگ است.

  • 5 3 1
۰۸
مرداد

  • 5 3 1
۰۸
مرداد

شبی دیگر را با هم می گذرانیم. با هم قرآن با معنی میخوانیم.اینبار از بهشت برایش میگویم و او مرا از مراتب بهشت آگاه می کند. از کتاب خدا و اسلام و مسیح و انجیل سخن میگوییم. از مراتب جهنم برایم میگوید. با هم قرآن سر می گیریم. برایم میگوید مگر خدا نیست ؟ جواب میدهم که ما آنان را واسطه قرار میدهیم. ابتدا ناراحت است که نکند فقط یک دعا می تواند بکند اما وقتی از بزرگی امشب برایش میگویم آرام میگیرد. میگوید شما چه دعایی میکنید؟ جواب می دهم اولین دعا برای ظهور امام زمان (عج) است سپس سلامتی رهبرمان و بعد هم نابودی دشمنان اسلام و رهبر و قرآن ، بعد هم عاقبت بخیری همه که بسیار مهم است. 

چشمانش را میبندد و از ته دل خدا را میخواهد. به حالش غبطه میخورم، به پاکی و سادگیش، به بزرگ مرد کوچک بودنش به...

با صدای بلند گفتم خدایا تمام حاجاتش را برآورده بفرما. لبخند رضایتی میزند. اینک آرام خوابیده در مقابل تلویزیون که آرام دعای جوشن کبیر را زمزمه میکند. حرفی نمی ماند جز این سخن که 

آیت الله بهجت فرمودند:

اگر بی تفاوت باشیم و برای رفع گرفتاری ها و بلاهایی که اهل ایمان بدان مبتلا هستند دعا نکنیم، آن بلاها به ما نزدیک خواهد شد.

  • 5 3 1
۰۶
مرداد

ایام قدر که شروع می شود هر کسی به تکاپو می افتد تا خود را به مکانی برساند برای مراسم احیا. گاهی به قول خودشان می خواهند حالی کنند یا فلانی خیلی خوب قرآن سر میگیرد. سال هاست که نمی توانم جایی روم. اوایل با خود میگفتم حتما لیاقت ندارم و یا توفیق ندارم. بعد ها متوجه شدم مهم نیست کجا باشم. شب گذشته چون سال های گذشته تنها در منزل بودم اما با این تفاوت امسال کودکی 10 ساله مرا همراهی میکرد. از این ها که بگذرم، میبینم خدا وقتی بخواد غذای معنوی دهد به زیبایی میدهد. با این همه سال طول عمری که خدا به من داده هیچ گاه تصور نمی کردم کودکی 10 ساله به زیبایی مرا درس دهد و به من غذای معنوی دهد و احیا را برایم متفاوت کند. که از قرآن برایم بگوید، از خداوند، از مرگ و برزخ و از...

  • 5 3 1
۰۴
مرداد

برای اولین بار به دعای سحر فکر کردم، به تک تک جملاتش، به زیبایی در بیانش، به اینکه چگونه از خداوند درخواست میکنیم. از جمله زمان هایی که دعا اجابت میشود همین در زمان سحر است. که گاه بزرگان برای نماز شب بر میخیزند و بعد هم نماز صبح را میخوانند و منتظر طلوع فجر می شوند. از این ها بگذریم ، به این فکر میکردم که دعای سحر مانند این است که میخواهد از تمام لحظات بهره ببرد. چگونه؟ زمان سحر است و زمان اجابت دعا و در دعا مدام از خدا طلب میکنیم ...

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ

  • 5 3 1